جدول جو
جدول جو

معنی پی شناس - جستجوی لغت در جدول جو

پی شناس
(اَ قَ)
که اثر پای شناسد. ایزشناس. قائف. (منتهی الارب). که ردّ پای تواند یافت. که ایز تواند بردارد
لغت نامه دهخدا
پی شناس
آنکه اثر پای را شناسد کسی که رد پای را تواند یافت قائف
تصویری از پی شناس
تصویر پی شناس
فرهنگ لغت هوشیار
پی شناس
ردشناس، ردگیر، قائف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که محل آب های زیرزمینی را می شناسد و می داند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است، کسی که بر بالای کشتی می رفته و گرداب ها و حرکت موج های دریا را خبر می داده و راهنمای کشتی بوده، کسی که متخصص در علم واکنش های شیمیایی، فیزیکی و زیستی آب است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی شناسی
تصویر پی شناسی
علمی که دربارۀ ساختمان، اعمال و بیماری های اعصاب بحث می کند، عصب شناسی، نورولوژی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکرشناس
تصویر پیکرشناس
آنکه نقش، صورت و تصویر مجسمه را خوب بشناسد، شناسندۀ پیکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
رگ زن، فصاد، کسی که رگ های بدن را می شناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
خداشناس، کسی که معتقد به حقیقت و راستی است، آنکه حق نعمت یا خدمت و مساعدت کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند، برای مثال گر انصاف خواهی، سگ حق شناس / به سیرت به از مردم ناسپاس (سعدی۱ - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش ناف
تصویر پیش ناف
گوشت اطراف ناف گاو یا گوسفند، عضلات شکم
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ شِ)
عمل پی شناس. ایزشناسی. ردپای برداری. معرفت اثر پای
لغت نامه دهخدا
گوشت پیش ناف. (قصابی) گوشت ناحیه ناف گوسفند گاو و غیره: المنقب پیش ناف است
فرهنگ لغت هوشیار
چم شناس سخن شناس: روش شناس کسی که از نص کلام الله مطلع باشد: مجتهد هرگه که باشد نص شناس اندر آن صورت نیندیشد قیاس. (مثنوی. نیک. 204: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیکر شناسد شناسنده نقش و نگار و مجسمه: عروس مرا پیش پیکر شناس همین تازه رویی بس است از قیاس. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش پاس
تصویر پیش پاس
معالجه قبلی. توضیح این کلمه بر ساخته فرهنگستان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
زهر شناس آنکه انواع سموم را شناسد زهر شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن شناس
تصویر تن شناس
کسی که به معرفت احوال تن را حاصل کرده طبیب، ظاهری قشری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی شناسی
تصویر پی شناسی
رد پای برداری، عصب شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی شناس
تصویر روی شناس
مشهور معروف، ستاره کوکب جمع روشناسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
کسی که رگهای بدن را می شناسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو شناس
تصویر بو شناس
آنکه شامه صحیح دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم شناس
تصویر دم شناس
حکیم و طبیب و دانا و کار آزموده، حکیم حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
شناسنده آبهای زیرزمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
صاحب حق، خداشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
((حَ ش))
معتقد به حقیقت و راستی، خداشناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
((ش ِ))
شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد، آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند، قاعده دان، صاحب مهارت در علوم، حقیقت شناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دین شناس
تصویر دین شناس
فقیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxicologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
токсиколог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxikologe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
токсиколог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toksykolog
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
毒理学家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
tossicologo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicólogo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی